خلوتگاه تنهایی منوسازم

بحث واطلاع رسانی درباره مسائل مختلف نوشته شده توسط سید مصطفی میربشری

خلوتگاه تنهایی منوسازم

بحث واطلاع رسانی درباره مسائل مختلف نوشته شده توسط سید مصطفی میربشری

نمی دانم پس از مرگم

 

 

 

 

نمی دانم پس از مرگم چه خواهد شد ؟

نمی خواهم بدانم کوزه گر از خاک اندامم

چه خواهد ساخت ؟

ولی بسیار مشتاقم ،

که از خاک گلویم سوتکی سازد.

گلویم سوتکی باشد به دست کودکی گستاخ و بازیگوش

و او یکریز و پی در پی ،

دَم گرم خوشش را بر گلویم سخت بفشارد ،

و خواب خفتگان خفته را آشفته تر سازد .

بدین سان بشکند در من ،

سکوت مرگ بارم را

بی تو

 

 

 

بی تو طوفان زده دشت جنونم
صید افتاده به خونم
تو چه سان میگذری غافل ازاندوه درونم
بی من از کوچه گذرکردی ورفتی
بی من از شهرسفرکردی ورفتی
قطره ای اشک درخشید به چشمان سیاهم
تا خم کوچه به دنبال تو لغزید نگاهم
تو ندیدی
نگهت هیچ نیافتاد به راهی که گذشتی...
چون در خانه ببستم
دگرازپای نشستم
گویا زلزله آمد ،گویا خانه فرو ریخت سرمن
بی تو من درهمه شهرغریبم!
بی تو کس نشنود ازاین دل بشکسته صدایی
توهمه بود و نبودی
توهمه شعروسرودی
چه گریزی ز بر من که ز کویت نگریزم...
گر بمیرم ز غم دل با تو هرگز نستیزم
من و یک لحظه جدایی

نتوانم نتوانم

بی تو من زنده نمانم!!!

بی تو من زنده نمانم!!!

من صبورم اما

  

 

 

 

 

 

به خدا دست خودم نیست اگر می رنجم

یا اگر شادی زیبای تو را به غم غربت چشمان خودم می بندم .

من صبورم اما . . .

چقدر با همه ی عاشقیم محزونم !

و به یاد همه ی خاطره های گل سرخ

مثل یک شبنم افتاده ز غم مغمومم .

من صبورم اما . . .

بی دلیل از قفس کهنه ی شب می ترسم

بی دلیل از همه ی تیرگی تلخ غروب

و چراغی که تو را ، از شب متروک دلم دور کند. . . می ترسم .

من صبورم اما . . .

 

آه . . . این بغض گران صبر نمی داند چیست ....! 

 

عاقبت

عاقبت یک روز مغرب محو مشرق می شود 


عاقبت غربی ترین دل نیز عاشق می شود


شرط می بندم زمانی که نه زود است و نه دیر


مهربانی حاکم کل مناطق می شود