خلوتگاه تنهایی منوسازم

بحث واطلاع رسانی درباره مسائل مختلف نوشته شده توسط سید مصطفی میربشری

خلوتگاه تنهایی منوسازم

بحث واطلاع رسانی درباره مسائل مختلف نوشته شده توسط سید مصطفی میربشری

من ندانم که کیم

 

*من ندانم که کیم* 


من فقط میدانم 
 

که تویی 


شاه بیته غزل زندگیم

رو سر بنه به بالین، تنها مرا رها کن

رو سر بنه به بالین، تنها مرا رها کن

ترک من خراب شبگرد مبتلا کن
ماییم و موج سودا، شب تا به روز تنها

خواهی بیا ببخشا، خواهی برو جفا کن
از من گریز تا تو، هم در بلا نیفتی

بگزین ره سلامت، ترک ره بلا کن
ماییم و آب دیده، در کنج غم خزیده

بر آب دیدهٔ ما، صد سنگ آسیا کن
خیره کشی است ما را، دارد دلی چو خارا

بکشد، کسش نگوید: تدبیر خون‌بها کن
بر شاه خوب رویان واجب وفا نباشد

ای زرد روی عاشق، تو صبر کن وفا کن
دردی است غیر مردن، آن را دوا نباشد

پس من چگونه گویم کاین درد را دوا کن؟
در خواب دوش پیری در کوی عشق دیدم

با دست اشارتم کرد، که عزم سوی ما کن
بس کن که بی‌خودم من، ور تو هنز فزایی

تاریخ بوعلی گو، تنبیه بوالعلا کن

آنکس که بداند

آنکس که بداند و بداند که بداند
اسب شرف از گنبد گردون بجهاند
آنکس که بداند و نداند که بداند
بیدارش نمایید که بس خفته نماند
آنکس که نداند و بداند که نداند
لنگان خرک خویش به منزل برساند
آنکس که نداند و نداند که نداند
در جهل مرکب ابد و دهر بماند
آنکس که نداند و نخواهد که بداند
حیف است چنین جانوری زنده بماند