خلوتگاه تنهایی منوسازم

بحث واطلاع رسانی درباره مسائل مختلف نوشته شده توسط سید مصطفی میربشری

خلوتگاه تنهایی منوسازم

بحث واطلاع رسانی درباره مسائل مختلف نوشته شده توسط سید مصطفی میربشری

شعرهمامیرافشار

بی تو طوفان زده دشت جنونم

 صیدافتاده به خونم

توچنان می گذری غافل ازاندوه درونم

بی من ازکوچه گذرکردی ورفتی

بی من ازشهرسفرکردی ورفتی

قطره ای اشک درخشید به چشمان سیاهم

تاخم کوچه به دنبال تولغزید            نگاهم توند یدی

نگهت هیچ نیفتادبه راهیکه گذرکردی ورفتی

تادرخانه ببستم      دگرازپای نشستم    گویی زلزله امد

گویی این خانه فروریخت سرمن

بی تومن درهمه شهرغریبم

بی توکس نشنودازاین دل بشکسته صدایی

برنخیزددگرازمرغک پربسته نوایی

توهمه بودونبودی          توهمه شعروسرودی

.چه گریزی زبرمن

که زکویت نگریزم        گربمیرم زغم دل

به توهرگز نستیزم

من ویک لحظه جدایی  نتوانم نتوانم

بی تومن زنده نمانم   

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد