بی تو طوفان زده دشت جنونم ؛ صید افتاده به خونم
تو چه سان می گذری غافل از اندوه درونم
بی من از کوچه گذر کردیو رفتی, بی من ازشهرسفرکردیو رفتی
قطره ای اشک درخشید به چشمان سیاهم
تا خم کوچه به دنبال تو لغزید نگاهم
تو ندیدی!!!؟؟
نگهت نیز نیافتاد به راهی که گذشتی
چون در خانه ببستم دگرازپای نشستم
گویی زلزله آمد ، گویی خانه فروریخت سر من
بی تو من درهمه شهرغریبم
بی تو کس نشنود ازاین دل بشکسته صدایی
برنخیزد ازاین مرغک پر بسته نوایی
تو همه بودونبودی توهمه شعرسرودی
چه گریزی زبرمن که زکویت نگریزم
گر بمیرم زغم دل با توهرگزنستیزم
منو یک لحظه جدایی نتوانم نتوانم بی تومن زنده نمانم
سلام....
نبینم تنها باشی جوون !
hi ghashang bood mard
سلام کوروش جان ممنون که به این لاگ سرزدی بازم بهم سربزن خوشحال میشم
واقعاشعره قشنگی بود
تاحالانشنیده بودم
بی توطوفان زده دشته جنونم
این تیکش واقعازیبابود
امیدوارم وبلاگتون هرروزپرمحتواترازدیروزبشه