این چندبیت شعرونوشتم البته اگه بشه بهش گفت شعر
اگه قابل دونستین نظربدین
اگه خواستین بااسم زیرش هرجایی درجش کنین باعثه خوشحالیمه
*چه غریبانه شده اشک ،روانه*
منواین ظلمت واین بغض شبانه
*منواین گریه واین تاریکی شب*
منواین عشق ودلی سوخته ازتب
*تب دل کندن از این عالم وآدم*
تب عشقه توواین زندگی وغم
*منویک سازوهمین زمزمه ی درد*
منواین بی کسی وخاموشی سرد
*منویک سازونُت وکاغذی از شعر*
منواین تاریکی ویک شب بی مِهر
* شبی ازغصه سراسر،شبی بادردبرابر*
شبی بافکر تودرسر،شبی ازفکرفراتر
*چه بگویم که کسی بازنیامد به سرایم *
منوتکرار شب وبازهمان حال وهوایم
*چه بگویم که زمان نیستومن پر زصدایم*
زکه پرسم؟که چرااین شده پاداش وسزایم
* از(مصطفی میربشری)*
غمی غمناک
شب سردی است,و من افسرده.
راه دوری است,و پایی خسته.
تیرگی هست و چراغی مرده.
می کنم,تنها,از جاده عبور:
دور ماندند ز من آدم ها.
سایه ای از سر دیوار گذشت
غمی افزود مرا بر غم ها.
فکر تاریکی و این ویرانی
بی خبر آمد تا با دل من
قصه ها ساز کند پنهانی.