خلوتگاه تنهایی منوسازم

بحث واطلاع رسانی درباره مسائل مختلف نوشته شده توسط سید مصطفی میربشری

خلوتگاه تنهایی منوسازم

بحث واطلاع رسانی درباره مسائل مختلف نوشته شده توسط سید مصطفی میربشری

بی تو

 

    

 

بی تو طوفان زده دشت جنونم ؛ صید افتاده به خونم


تو چه سان می گذری غافل از اندوه درونم


بی من از کوچه گذر کردیو رفتی, بی من ازشهرسفرکردیو رفتی


قطره ای اشک درخشید به چشمان سیاهم

تا خم کوچه به دنبال تو لغزید نگاهم 

 تو ندیدی!!!؟؟


نگهت نیز نیافتاد به راهی که گذشتی


چون در خانه ببستم دگرازپای نشستم


گویی  زلزله آمد ،  گویی خانه فروریخت سر من

بی تو من درهمه شهرغریبم 

بی تو کس نشنود ازاین دل بشکسته صدایی


برنخیزد ازاین مرغک پر بسته نوایی


تو همه بودونبودی توهمه شعرسرودی

چه گریزی زبرمن که زکویت نگریزم


گر بمیرم زغم دل با توهرگزنستیزم



منو یک لحظه جدایی نتوانم نتوانم بی تومن زنده نمانم 


نظرات 4 + ارسال نظر
یاسمین شنبه 10 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 08:47 ق.ظ

سلام....
نبینم تنها باشی جوون !

کوروش شنبه 10 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 10:44 ق.ظ http://www.koroshebozorg.blogfa.com

hi ghashang bood mard

سلام کوروش جان ممنون که به این لاگ سرزدی بازم بهم سربزن خوشحال میشم

مسعود پنج‌شنبه 15 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 03:46 ب.ظ

واقعاشعره قشنگی بود
تاحالانشنیده بودم

مینا پنج‌شنبه 15 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 03:48 ب.ظ

بی توطوفان زده دشته جنونم
این تیکش واقعازیبابود
امیدوارم وبلاگتون هرروزپرمحتواترازدیروزبشه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد